کد خبر: 1242743
تاریخ انتشار: ۱۰ مرداد ۱۴۰۳ - ۰۵:۲۰
خاطراتی از برگزاری مراسم محرم از خوزستان تا دمشق در گفت‌وگوی «جوان» با یک نیروی واحد تبلیغات
یادم است مردم شوشتر خیلی از دسته‌های عزاداری رزمنده‌ها استقبال می‌کردند و برخی با اشک به تماشای ما می‌ایستادند و برخی هم با سینه‌زدن ما را همراهی می‌کردند. بچه‌ها اغلب شال‌های مشکی روی دوش می‌انداختند که جلوه خاصی به دسته می‌داد. مردم هم در پذیرایی از دسته رزمنده‌ها سنگ تمام می‌گذاشتند
 علیرضا محمدی

جوان آنلاین: عباسعلی سعیدی‌پور یکی از رزمندگان دفاع مقدس است که در بخشی از حضورش در جبهه‌های جنگ، در واحد تبلیغات حضور داشت و بنا به مسئولیت و البته علاقه‌ای که داشت، در برگزاری عزاداری محرم برای رزمندگان فعال بود. او سه سال بعد از پایان دفاع مقدس برای مأموریت مستشاری به سوریه رفت و اتفاقاً آن چند ماه نیز مصادف با ماه محرم شد و آنجا نیز همراه رزمندگانی که حضور داشتند، مراسم عزای آقا امام حسین (ع) را برگزار کردند. در حالی که هنوز در ماه محرم قرار داریم، گفت‌وگوی ما با این رزمنده دفاع مقدس را پیش‌رو دارید. 

اولین محرمی که در جبهه بودید مربوط به چه سالی می‌شود؟
سال ۱۳۶۱ در لشکر نجف و گردان پیاده بودم که ماه محرم فرا رسید. دو سال از جنگ گذشته و برنامه عزاداری لشکر به روال افتاده بود. گردان در محوطه خودشان از این چادر به آن چادر و از این گردان به آن گردان می‌رفتند و برنامه‌هایی داشتند. در اردوگاهی که مستقر بودیم بچه‌ها به چند دسته تقسیم می‌شدند و هر دسته‌ای مراسمی برگزار می‌کرد. چون مقر ما نزدیک شهر شوشتر بود، بچه‌ها به شهر هم می‌رفتند و آنجا در یک مسجد جمع می‌شدند و عزاداری می‌کردند. برنامه عزاداری در شوشتر به این ترتیب بود که خودرو‌ها ما را به داخل شهر می‌بردند و در میدانی پیاده‌مان می‌کردند. وقتی همه بچه‌ها آنجا جمع می‌شدند به صورت دسته به مسجدی می‌رفتیم که قرار بود مراسم اصلی آنجا برگزار شود. 

در حال و هوای دفاع مقدس، چه شعر‌ها و نوحه‌هایی بیشتر خوانده می‌شد؟ 
چون در بحبوحه جنگ بودیم و نیاز به تقویت روحیه نیرو‌ها بود، در کنار اشعار مرسوم ماه محرم، اشعاری هم که حالت حماسی داشتند خوانده می‌شد. محرم در دفاع مقدس یک حال و هوای دیگری داشت. 

برخورد مردم با دسته عزاداری رزمنده‌ها چطور بود؟
یادم است مردم شوشتر خیلی از دسته‌های عزاداری رزمنده‌ها استقبال می‌کردند و برخی با اشک به تماشای ما می‌ایستادند و برخی هم با سینه زدن ما را همراهی می‌کردند. بچه‌ها اغلب شال‌های مشکی روی دوش می‌انداختند که جلوه خاصی به دسته می‌داد. مردم هم در پذیرایی از دسته رزمنده‌ها سنگ تمام می‌گذاشتند. مردم شوشتر اغلب عرب زبان بودند و دم خانه‌شان می‌ایستادند و با اصرار از ما می‌خواستند به منزل‌شان برویم و پذیرایی شویم. چون نظامی بودیم، مسئولان به خاطر رعایت مسائل امنیتی اجازه نمی‌دادند به خانه اهالی برویم، اما با اصرار ما فرمانده‌مان اجازه داد و بار بعدی که به شوشتر رفتیم، میهمان خانه یکی از اهالی شهر شدیم. به قدری از ما که عزاداران امام حسین (ع) بودیم پذیرایی شایانی کردند که هنوز در ذهنم باقی مانده است. 

شما رزمنده واحد تبلیغات هم بودید، در چه مقطعی به تبلیغات رفتید و در کدام یگان بودید؟
زمانی که من رزمنده تیپ توپخانه ۱۵ خرداد شدم، در واحد تبلیغات گردان حضرت رسول (ص) مسئولیت داشتم. آنجا برگزاری برنامه‌های مذهبی و فرهنگی برعهده ما بود. تمام اعیاد، عزاداری‌ها، میلاد‌ها و مناسبت‌ها برنامه داشتیم. یکی از نکاتی که باعث می‌شد تبلیغات یگان ما بتواند برنامه‌هایش را به خوبی اجرا کند این بود که مکان استقرار آتشبار توپخانه در شلمچه ثابت بود و می‌توانستیم برنامه‌ریزی‌های بلندمدتی داشته باشیم. ضمناً همیشه محل استقرار توپخانه عقب‌تر از دیگر یگان‌هاست، بنابراین فاصله داشتن با خط مقدم نیز باعث می‌شد با فراغ بال بیشتری بتوانیم برنامه‌هایمان را اجرا کنیم. من چند ماهی در این یگان بودم، خیلی از مراسم مذهبی و ملی را در طول سال اجرا کردیم و نهایتاً به ماه محرم رسیدیم. در مقر ما هر گردانی یک جای مشخصی داشت. مثلاً گردان ۱۲۲، گردان کاتیوشا، گردان پشتیبانی و... به ترتیب مستقر بودند. محرم که می‌شد به خاطر گرمای هوا هر شب به مقر یکی از آتشبار‌ها می‌رفتیم. اول ورودی مقر آتشبار و سرجاده از ماشین‌ها پیاده می‌شدیم و در دو ستون (به صورت دسته عزاداری) به سمت آتشبار می‌رفتیم و مداحی و سینه‌زنی می‌کردیم. دسته اول و دسته دوم هر کدام شعر‌های خودشان را می‌خواندند و بعد که به سنگر‌ها می‌رسیدیم، بچه‌های آتشبار هم به استقبال ما می‌آمدند و همگی به سنگر محل برگزاری عزاداری می‌رفتیم. شب بعد هم به محل آتشبار دوم می‌رفتیم و همین طور هر شب به یکی از آتشبار‌ها سرمی‌زدیم. اهواز هم می‌رفتیم و هم با خود رزمنده‌ها و هم مردم عزاداری می‌کردیم که مورد توجه اهالی شهر قرار می‌گرفت. 

خاطره خاصی از این عزاداری‌ها دارید؟
در شام غریبان در قمصر کاشان وسایلی را درست می‌کنیم که ما به آن خنچه می‌گوییم (خنچه عقد حضرت قاسم (ع)). مردم در شام غریبان این خنچه‌ها را برسرمی گذارند و حرکت می‌کنند. سالی که در واحد تبلیغات بودم، ابتکاری انجام دادیم و با وسایلی که در منطقه بود، چند خنچه به نیت حضرت علی اکبر (ع) و حضرت قاسم (ع) درست کردیم. در چهار گوشه این تخته‌ها، فانوس‌هایی گذاشتیم که شیشه‌هایش را رنگ قرمز کرده بودیم. کنارش هم با شاخه‌های نخل خرما تزئین شده بود. رفتیم مرکز پشتیبانی و موقعیت شهید مالکی. آنجا یک حسینیه بزرگی داشت که تمام آتشبار‌ها می‌آمدند آنجا جمع می‌شدند و مراسم برگزار می‌شد. شب شام غریبان به دو دسته تقسیم شدیم و هر دسته دو تا از این خنچه‌ها را حمل می‌کرد. بچه‌ها هم هر کدام پارچه‌های سفیدی به عنوان کفن به تن کردند و هر کدام لیوان‌های پلاستیکی که داخلش شمع روشن کرده بودیم، به دست گرفته و به صورت ستونی حرکت می‌کردند. خیلی صحنه قشنگی ایجاد شده بود. هم‌صدا اشعار مداحی را می‌خواندیم و به سمت موقعیت شهید مالکی می‌رفتیم: «امشب به صحرا بی‌کفن جسم شهیدان است، شام غریبان است، شام غریبان است...» دسته اول که این شعر را می‌خواند و تمام می‌کرد، همگی روی زمین می‌نشستند. بعد دسته دوم شعر را می‌خواند و همین کار را تکرار می‌کرد. داخل حسینیه دیگر بچه‌ها منتظر دسته ما بودند. با ورود دسته ما مراسم اوج گرفت و یک شب خاطره انگیز در منطقه جنگی ایجاد شد. در کاشان هم نظیر این مراسم را انجام داده بودیم، ولی در فضای جبهه‌ها یک حال و هوای دیگری داشت. این ماه محرم و محرمی که در سوریه بودیم بسیار خاطره انگیز بود. 

ماجرای سوریه رفتن‌تان در همان زمان جنگ بود یا پس از دفاع مقدس؟
از سال ۶۱ که حاج احمد متوسلیان و یارانش به سوریه رفتند، از آن سال به بعد سپاه اعزام‌هایی را به سوریه و لبنان داشت. سال ۱۳۷۰ قسمت شد که ما هم به عنوان نیروی مستشاری به لبنان برویم. اتفاقاً مدت حضورمان مصادف با ماه محرم شد. محل استقرار ما در لبنان بود، منتها من، چون نیروی پشتیبانی بودم، به سوریه هم رفت و آمد داشتم. در دمشق خانه‌ای داشتیم به نام خانه سپاه که برخی از مراسم را آنجا اجرا می‌کردیم. شهید سیدرضی موسوی در سوریه مسئول ما بود. ماه محرم که رسید، ایشان گفت امسال مراسم را در حرم حضرت زینب (س) و مزار حضرت رقیه (س) برگزار کنیم. من، چون نیروی تدارکات بودم و با شهید سید رضی کار می‌کردم، اجرای برنامه‌ها با ما بود. خلاصه آن سال ماه محرم به سوریه رفتیم و صبح‌ها برنامه‌مان شروع می‌شد. می‌رفتیم به سمت حرم حضرت رقیه (س) که البته حرم ایشان کوچک است و نهایتاً می‌شد مقابل حرم ایشان مراسم برگزار کرد. محل عبور ما از بازار شام بود. همان جایی که قرن‌ها قبل اهل بیت پیامبر (ص) را به عنوان اسرای کربلا عبور داده بودند. وقتی ما به بچه‌ها می‌گفتیم از چه مکانی عبور می‌کنند، بسیار متحول می‌شدند. دسته عزاداری ما مزین به پرچم‌های سرخ و سیاه و پلاکارد‌های متعدد بود که جلوه خاصی به این دسته می‌داد. با عبور از مقابل مردم و بازاری‌ها آن‌ها که تاکنون دسته عزاداری رزمندگان ایرانی را ندیده بودند، بسیار تحت تأثیر قرار می‌گرفتند. برنامه ما تا ظهر در حرم حضرت رقیه (س) طول می‌کشید. بعد عصر سوار وسایل نقلیه می‌شدیم و به سمت حرم حضرت زینب (س) می‌رفتیم و قبل از حرم پیاده می‌شدیم و دوباره دسته عزاداری راه می‌انداختیم. حرم حضرت زینب (س) صحن داشت. داخل حرم فضایی داشت که می‌شد آنجا جمع شویم و عزاداری کنیم. آنجا دسته‌های عزاداری شیعیان پاکستانی و هندوستانی هم بودند که نوع سینه‌زنی‌شان بسیار جالب توجه بود. حضور در جبهه سوریه و عزاداری در حرم حضرت رقیه (س) و حضرت زینب (س) هم یکی از خاطرات بسیار زیبای من از ماه محرم به عنوان یک رزمنده است. 

چه انگیزه‌هایی باعث می‌شد رزمنده‌ها در فضای جبهه و جنگ خود را مقید به برگزاری مراسم عزاداری اهل بیت بدانند؟
اصل انقلاب و جبهه‌های دفاع مقدس ریشه در عاشورا دارد. انقلاب ما و جنگ تحمیلی همه نشئت گرفته از ائمه اطهار و خصوصاً عاشورای حسینی است، بنابراین جای تعجب ندارد که بچه‌ها در سخت‌ترین شرایط جنگی و حتی حضور در کشور‌هایی مثل سوریه و با وجود اقوام و مذاهب دیگر، خودشان را ملزم به برگزاری با شکوه عزاداری ماه محرم بدانند.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار